سکوت |
در شهری در آمریکا، آرایشگری زندگی میکرد که سالها بچهدار نمیشد. او قصد کرد که اگر بچهدار شود، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند. بالاخره خدا خواست و او بچهدار شد! پس از پایان کار، هنگامی که قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازهاش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود. یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود. در پایان آرایشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد. با چه منظرهای روبرو شد؟
[ سه شنبه 91/5/24 ] [ 12:59 عصر ] [ رضا ]
[ نظر ]
سلام دوستان من امروز اولین بارم که یه وب درست کردم از شما هم کمک میخوام فعلا خداحافظ [ دوشنبه 91/5/23 ] [ 6:55 عصر ] [ رضا ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |